پس از شهادت ایشان کت و شلوار او را خشکشویی داده بودم و در کمد آویزان کرده بودم و پولی که از بنیاد شهید می آورندند می گذاشتم توی جیب آن. وقتی بچه ها پول می خواستند می گفتم بروید از جیب پدرتان بردارید. تا مدت 8 سال این گونه بود و من هر سال لباس او را خشکشویی می دادم. بعداً کسی آمد و گفت اگر لباس نو از شهید دارید بدهید برای کسی که می خواهد داماد شود و من همان کت و شلوار همسرم را دادم.
خاطره از همسر شهید نیازخان فروزنده
واقعاً بعضی آدما چقدر خوش فکرن!!!
* شهدای اسلام و یادگارانشون رو یک صلوات مهمون کنیم *
نقشه ها دارند.....برچسب : نویسنده : 313shab بازدید : 60